محل تبلیغات شما

 

خطاب به بانوان اسلام
ای ردایت پرده ی ناموس ما
تاب تو سرمایه ی فانوس ما
طینت پاک تو ما را رحمت است
قوت دین و اساس ملت است
کودک ما چون لب از شیر تو شست
لااله آموختی او را نخست
می تراشد مهر تو اطوار ما
فکر ما گفتار ما کردار ما
برق ما  کو در سحابت آرمید
بر جبل رخشید و در صحرا تپید
ای امین نعمت آئین حق
در نفس های تو سوز دین حق
دور حاضر تر فروش و پر فن است
کاروانش نقد دین را رهزن است
کور و یزدان ناشناس ادراک او
ناکسان زنجیری پیچاک او
چشم او بیباک و ناپرواستی
پنجه ی مژگان او گیراستی
صید او آزاد خواند خویش را
کشته ی او زنده داند خویش را
آب بند نخل جمعیت تویی
حافظ سرمایهٔ ملت تویی
از سر سود و زیان سودا مزن
گام جز بر جادهه ی آبا مزن
هوشیار از دستبرد روزگار
گیر فرزندان خود را در کنار
این چمن زادان که پر نگشاده اند
ز آشیان خویش دور افتاده اند
فطرت تو جذبه ها دارد بلند
چشم هوش از اسوه ی زهرا مبند
تا حسینی شاخ تو بار آورد
موسم پیشین بگار آورد

شعر اقبال خطاب به مردم افغانستان و اقوام سرحد

پیام علامه اقبال به ملت افغانستان

مقدمه گلشن راز جدید

تو ,ی ,خویش ,دین ,تویی ,ای ,خویش را ,ملت تویی ,تویی از ,از سر ,سر سود

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها